ناردانه

از زندگی برای زندگی می نویسم

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نیایش» ثبت شده است

ششمین سحر ماه رمضان سال 1393

اینجا باران می آید...
خدا می داند که به خاطر دعای چه کسی بر سر مردم شهر من این رحمت نازل شده؛
 اما هرچه که هست بخششی است واسع
از جانب پروردگارم
برای همه.
پس التماس دعا...
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

دزدی(این جریان واقعی است و همین امروز واقع شده)

امروز سرآسیمه از خواب با صدای مادرم بیدار شدم

وسط سالن که رسیدم دیدم پدرم رنگ به رخسار ندارد

صبح رفته بودند بانک؛وقتی از بانک خارج شدند چهار نفر تعقیبشان می کردند

در اصل شناسایی شده بودند ...

ابتدا زیاد مشکوک نمی شوند؛ جلوی مغازه ای که همیشه از آن برنج می خریدیم می ایستند که ناگهان همان چهار نفر را مشاهده می کنند

از ماشین پیاده نمی شوند درب را از داخل قفل می کنند که یک پاره آجر حواله ی شیشه ی سمت راننده می کنند.شروع به گاز دادن می کند که یک پاره آجر دیگر حواله ی شیشه ی عقب می شود

به طرز معجزه آسایی شیشه ها نمی شکنند

پدر وارد اتوبان جناح می شود که موتوری ها دوباره سد راهش می شوند،دوراهی جدیدی که در اتوبان زده اند که به مترو راه دارد،یکی از موتوری ها جلوی ماشین می پیچد وپدر قصد زیر گرفتنش را داشت که می ترسد و به کناری می رود

ایشان هم با سرعت زیاد به سمت وردآورد کرج حرکت کردند تا موتوری ها گمشان میکنند و دوباره به سمت شهر برمی گردند

به طرز معجزه آسایی پدرم امروز نجات یافت

پدر من نه با کسی دشمنی داشته نه ضرری به کسی رسانده است نه مال مردم را خورده

اتفاق امروز بدبختی ملت ما را نشان می دهد که برای به دست آوردن پول دست به کار کثیفی مثل دزدی و زورگیری می زنند

جالب ترین نکته اینجاست که بازهم جمعیت موبایل به دست،فقط تماشا کردند...

یعنی اگر خدا نبود معلوم نبود امروز باید دنبال پدرم کجا می گشتیم

کاش یاد می گرفتیم موبایل برای زنگ زدن به پلیس هم هست نه فقط فیلم گرفتن از صحنه ی زورگیری از یک آدم تنها

کاش از ما بهتران می دانستند که پول هایی که چپاول می کنند؛ حق این ملت است که دین و ایمانشان را ؛به بهای سیر کردن شکمشان از هر راهی ،فروخته اند.



خدایا شکرت که هستی

ممنون که باباممد را امروز نجات دادی

شاید هم حکایت همان تو نیکی میکنی و در دجله انداز باشد...که باز هم تو پاسخش را دادی

خدایا ممنونم به خاطر سلامت پدرم

خدایا شکرت که تمام چیزی که پدر از دست داد ترک شیشه ی عقب بود و فرورفتگی جزئی صندوق عقب

خدایا شکرت که مراقب چشمان پدرم بودی که مبادا شیشه لنز جدید بعد از عملش را از بین ببرد و   نابینایش کند زبانم لال

خدایا باش

مثل همیشه بزرگ و قدرتمند

مثل همیشه نزدیک و مهربان

خدایا باش

فقط همین...




۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

دومین سحر ماه رمضان 1393

حال خوش انگار مسری شده برای این روزهای من :)
یک کتاب جدید دانلود کردم به اسم معجزه ی شکرگزاری؛دقیقا به این نتیجه رسیدم که هر چه دارم و ندارم از همان یک ذره شکرگزاری کردن به درگاه خداست.
تو چقدر مهربانی خدای من
شاید شکر گزاری من یک هزارم نعمت های تو نشود
اما بازهم نعمتت را فراوان به سویم گسیل می داری؛
خداوندا توفیق شکرگزاری را به تمام بندگانت عطا کن...
به انسان هایی که از روی غرور کبر را نسبت به تو روا میدارند
به من که گاه یادم می رود تو خداوند هستی و من
بنده ی کوچکی هستم از زمینی کوچک تر؛
از نقطه ای از کائنات که تو پروردگارش هستی...
موافقین ۱ مخالفین ۰