ناردانه

از زندگی برای زندگی می نویسم

۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۲ ثبت شده است

برای مادرم

امروز روز دوم افتتاح این وب است.

امروز با مامان کلی حرف زدم ،از برنامه هایم، از دلتنگی ها و تمام مشکلاتی که در مقابل خود می بینم

باز هم با همان لبحند و حوصله ی همیشگی پاسخم را داد

خدا سایه ی هیچ مادری را از سر بچه هایش کم نکند

به حدی به مادرم این مدت وابسته شدم که خدا می داند،انگار این چند سال فراموشش کرده بودم،مثل تمام انسان هایی که از روی عادت از جلوی چشمانمان می گذرند و اصلا نمی بینیمشان.مثل تمام آدم هایی که در طول روز در تاکسی ،اتوبوس، دانشگاه و...می بینیم

انگار مادرم را هم مثل همه ی آن ها می دیدم.

خدا را شکر کردم که قبل از آنکه دیر شود دیدم...

دیدم مادری را که با اینکه سرما خورده بود باز روی پا می ایستد و ناهار می پخت تا ظهر که قوم یاجوج ماجوج گرسنه از راه که می رسند، با غذای گرم از آن ها پذیرایی کند

دیدم مادری را که با تمام خستگی هایش بازهم به تمام ایرادات کوچک و بزرگ من لبخند می زند تا نکند دل نازک ناردانه اش ترکی بردارد.

غصه اش را درون نگاه مهربانش پنهان می کند تا لحظه ای احساس تنهایی و غم به دل ناردانه نرسد

دیدم مادرم را

مادری را دیدم با تمام آرزوهایی که به خاطر من از آن ها گذشته است،باز هم نگران آرزوهای کوچک و بزرگ دخترکش می شود

دیدم مادرم را

شاید در این متن زیاد نتوانستم از مادرم بنویسم

دنیاییست این زن که من هنوز در اول راه کشف وجود مهربان او هستم

خدا را شکر می کنم که هست

به خاطر تمام مهربانی هایت مادرم، خدا را شکر می کنم...

بدون تو ناردانه هیچ است...

هیچ...


دغدغه ی روزمره ام ، بودن توست !

نفس کشیدنت ...

ایستادنت ...

خندیدنت ...

"مــــــــــادرم"

تو باشی و خدا

دنیا برایم بس است ...



موافقین ۱ مخالفین ۰

سرآغاز

چه کسم من ؟ چه کسم من ؟ که بسی وسوسه مندم
گه از آن سوی کشندم ؛ ؛ گه ازین سوی کشندم

ز کشاکش چو کمانم ؛ به کف گوش کشانم
قدر از بام در افتد چو در خانه ببندم


نفسی آتش سوزان نفسی سیل گریزان
زچه اصلم ؟ ز چه فصلم ؟ به چه بازارخرندم خرندم


نفسی همره ماهم ؛ نفسی مست الهم
نفسی یوسف چاهم نفسی جمله گزندم


نفسی رهزن و غولم ؛ نفسی تندو ملولم
نفسی زین دو برونم ؛ که بر آن بام بلندم


بزن ای مطرب قانون هوس لیلی و مجنون
که من از سلسله جستم وتد هوش بکندم


به خدا که نگریزی ؛ قدح مهر نریزی
چه شود ای شه خوبان که کنی گوش به پندم؟


هله ای اول و آخر بده آن باده فاخر
که شد این بزم منور به تو ای عشق پسندم


بده آن باده جانی زخرابات معانی
که بدان ارزد چاکر که ازآن باده دهندم


بپیران ناطق جان را تو ازین منطق رسمی
که نمی یابد میدان بگو حرف سمندم


شعر : مولانا

موافقین ۲ مخالفین ۰