پریروز خانم واثقی بهم زنگ زدند.

ایشون همپای ارشد من هستند در موسسه.

البته مثل تمام روزهای ماه رمضان امسال من را خواب برده بود!!!!!( دردسری شده این خانه ماندن برای من! رسما دنیا را آب ببرد مرا خواب برده!!!!)

بیدار که شدم همراه را چک کردم دیدم بله زنگ زدند.دوباره تماس گرفتم و درباره ی برنامه ی کلاس ها صحبت کردیم.قرار شد برنامه را عوض کنم

فردا صبح با پدر از خانه زدم بیرون

آی که چه کیفی می دهد به جای اتوبوس و مترو همراه بابایی باشی!

رفتیم موسسه و برنامه را تغییر دادیم که از شنبه با برنامه ی جدید سرکلاس می روم.

بعد یه سر به مرده شور خانه زدیم همراه بابا!تعجب نکنید مرده شور خانه اصطلاح پدر است برای سازمان بازنشستگی آموزش و پرورش!

دم در زمین خوردم واقعا اصطلاح بابا برازنده اش بود

همه جا را کاشی سفید کرده بودند

پله ها که دست کمی نداشت

و البته بی روح بودن فضا و عدم تهویه ی مناسب در راهرو ها و روشنایی نامناسب

از وقتی بابا بازنشسته شده از بهمن ماه92،چندشش می شود پا در این اداره بگذارد

رسما ملت را مرده فرض می کنند در این اداره!

فقط سعی کردم انرژی مثبت به خودم بدهم بعد از پا گذاشتن درآنجا



خدایا باش

همین که هستی دلگرمی هست برای روزهای سرد من

باش

نزدیک تر از همیشه

گرمای آغوشت طعنه می زند به سرمای حرف هایی که می شنوم

خدایا باش

مهربان تر از همیشه...