ناردانه

از زندگی برای زندگی می نویسم

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلتنگی» ثبت شده است

بی عنوان

بگذار بگویم که از سراب این و آن بریدم..
سحر اضافه کن به فهم آسمانم
۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

دوستت دارم خدا...

با هر چه عشق
نام تو را میتوان نوشت...
با هر چه رود
راه تو را میتوان سرود...
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو میتوان گشود
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

دل قوی دار؛ سحر نزدیک است...

من
شکوفایی گل های امیدم را
در رویاها می بینم
و ندایی که به من می گوید:
"گرچه شب تاریک است؛
دل قوی دار؛سحر نزدیک است...

موافقین ۲ مخالفین ۰

امشب

شاید به روز کردن وبلاگ این وقت شب خیلی جالب نباشه؛اما امشب بدجور احساس خفگی میکنم؛مخصوصا از روزی که اون اخبار بد را گرفتم؛همش سعی دارم خودم را آروم کنم اما فکر و خیال دست از سرم برنمیداره؛من موندم و هزار جور حرف نگفته که تو سینم حبس شده؛گاهی دوست دارم داد بزنم بگم ایهاالناس دیگه طاقت ندارم... اما دریغ از اینکه یه محرم اسرار پیدا بشه؛من موندم و خدا میدونم که تو میدونی چی میخوام خدای من... پس خودم را به آغوش خودت میسپارم از تمام این آدمایی که نمیفهمن دردم را به تو پناه میارم... کمکم کن خدایا ممنونم که هستی :)
موافقین ۱ مخالفین ۰