ناردانه

از زندگی برای زندگی می نویسم

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شب» ثبت شده است

دومین سحر ماه رمضان 1393

حال خوش انگار مسری شده برای این روزهای من :)
یک کتاب جدید دانلود کردم به اسم معجزه ی شکرگزاری؛دقیقا به این نتیجه رسیدم که هر چه دارم و ندارم از همان یک ذره شکرگزاری کردن به درگاه خداست.
تو چقدر مهربانی خدای من
شاید شکر گزاری من یک هزارم نعمت های تو نشود
اما بازهم نعمتت را فراوان به سویم گسیل می داری؛
خداوندا توفیق شکرگزاری را به تمام بندگانت عطا کن...
به انسان هایی که از روی غرور کبر را نسبت به تو روا میدارند
به من که گاه یادم می رود تو خداوند هستی و من
بنده ی کوچکی هستم از زمینی کوچک تر؛
از نقطه ای از کائنات که تو پروردگارش هستی...
موافقین ۱ مخالفین ۰

اولین سحر ماه رمضان 1393

امشب عجیب حال خوشی دارم
انگار همه ی دنیا مال من باشد؛انگار خدا هم طور دیگری شده است؛
رنگی رنگی رنگی...
نزدیک ترین زمان ممکن که خدا با بنده اش یکی می شود همین ماه رمضان است نمیدانم آخرین سحر عمرم را می گذرانم یا سحر های دیگری هم در پی این سحر می آیند...
 اما هر چه که هست می دانم حال بسیار خوشی دارم...
خداوندا باش
نزدیک تر از همیشه
بودنت ؛نگاهت
آرامش زندگی من است
خدایا باش...
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

امشب

شاید به روز کردن وبلاگ این وقت شب خیلی جالب نباشه؛اما امشب بدجور احساس خفگی میکنم؛مخصوصا از روزی که اون اخبار بد را گرفتم؛همش سعی دارم خودم را آروم کنم اما فکر و خیال دست از سرم برنمیداره؛من موندم و هزار جور حرف نگفته که تو سینم حبس شده؛گاهی دوست دارم داد بزنم بگم ایهاالناس دیگه طاقت ندارم... اما دریغ از اینکه یه محرم اسرار پیدا بشه؛من موندم و خدا میدونم که تو میدونی چی میخوام خدای من... پس خودم را به آغوش خودت میسپارم از تمام این آدمایی که نمیفهمن دردم را به تو پناه میارم... کمکم کن خدایا ممنونم که هستی :)
موافقین ۱ مخالفین ۰