ناردانه

از زندگی برای زندگی می نویسم

۱۷ مطلب با موضوع «روزانه» ثبت شده است

پنجمین سحر ماه رمضان 1393

گاهی آدمی چقدر میتونه بد اخلاق باشه!!!
 خودم را عرض میکنم...
گاهی فکر میکنم خدا اگر بخواد منو با بد اخلاق شدن هام بسنجه کلا باید فاتحه ی وجودم را بخونم
خدایا من را ببخش که تو هر چقدر مهربان و خوش خلق هستی
من بدخلقم و نامهربان
ببخش که خلیفه ی خوب و صالحی نیستم برای خدایی مثل تو...
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

عجب صبری خدا دارد


عجب صبری خدا دارد!

اگر من جای او بودم.

همان یک لحظه اول ،

که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان ،

جهانرا با همه زیبایی و زشتی ،

بروی یکدیگر ،ویرانه میکردم.



عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم .

که در همسایه ی صدها گرسنه ، چند بزمی گرم عیش و نوش میدیدم ،

نخستین نعره مستانه را خاموش آندم ،

بر لب پیمانه میکردم .



عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم .

که میدیدم یکی عریان و لرزان ، دیگری پوشیده از صد جامۀ رنگین

زمین و آسمانرا

واژگون ، مستانه میکردم .



عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم .

نه طاعت می پذیرفتم ،

نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده ،

پاره پاره در کف زاهد نمایان ،

سبحۀ، صد دانه میکردم .



عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم .

برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان ،

هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو ،

آواره و ، دیوانه میکردم .



عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم .

بگرد شمع سوزان دل عشاق سر گردان ،

سراپای وجود بی وفا معشوق را ،

پروانه میکردم .



عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم .

بعرش کبریایی ، با همه صبر خدایی ،

تا که میدیدم عزیز نابجایی ، ناز بر یک ناروا گردیده خواری میفروشد ،

گردش این چرخ را

وارونه ، بی صبرانه میکردم .



عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم.

که میدیدم مشوش عارف و عامی ، ز برق فتنۀ این علم عالم سوز مردم کش ،

بجز اندیشه عشق و وفا ، معدوم هر فکری ،

در این دنیای پر افسانه میکردم .



عجب صبری خدا دارد !

چرا من جای او باشم .

همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و ،تاب تماشای تمام زشتکاریهای این مخلوق را دارد،!

و گر نه من بجای او چو بودم ،

یکنفس کی عادلانه سازشی ،

با جاهل و فرزانه میکردم .

عجب صبری خدا دارد ! عجب صبری خدا دارد !

شعر از :استاد رحیم معینی کرمانشاهی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

دزدی(این جریان واقعی است و همین امروز واقع شده)

امروز سرآسیمه از خواب با صدای مادرم بیدار شدم

وسط سالن که رسیدم دیدم پدرم رنگ به رخسار ندارد

صبح رفته بودند بانک؛وقتی از بانک خارج شدند چهار نفر تعقیبشان می کردند

در اصل شناسایی شده بودند ...

ابتدا زیاد مشکوک نمی شوند؛ جلوی مغازه ای که همیشه از آن برنج می خریدیم می ایستند که ناگهان همان چهار نفر را مشاهده می کنند

از ماشین پیاده نمی شوند درب را از داخل قفل می کنند که یک پاره آجر حواله ی شیشه ی سمت راننده می کنند.شروع به گاز دادن می کند که یک پاره آجر دیگر حواله ی شیشه ی عقب می شود

به طرز معجزه آسایی شیشه ها نمی شکنند

پدر وارد اتوبان جناح می شود که موتوری ها دوباره سد راهش می شوند،دوراهی جدیدی که در اتوبان زده اند که به مترو راه دارد،یکی از موتوری ها جلوی ماشین می پیچد وپدر قصد زیر گرفتنش را داشت که می ترسد و به کناری می رود

ایشان هم با سرعت زیاد به سمت وردآورد کرج حرکت کردند تا موتوری ها گمشان میکنند و دوباره به سمت شهر برمی گردند

به طرز معجزه آسایی پدرم امروز نجات یافت

پدر من نه با کسی دشمنی داشته نه ضرری به کسی رسانده است نه مال مردم را خورده

اتفاق امروز بدبختی ملت ما را نشان می دهد که برای به دست آوردن پول دست به کار کثیفی مثل دزدی و زورگیری می زنند

جالب ترین نکته اینجاست که بازهم جمعیت موبایل به دست،فقط تماشا کردند...

یعنی اگر خدا نبود معلوم نبود امروز باید دنبال پدرم کجا می گشتیم

کاش یاد می گرفتیم موبایل برای زنگ زدن به پلیس هم هست نه فقط فیلم گرفتن از صحنه ی زورگیری از یک آدم تنها

کاش از ما بهتران می دانستند که پول هایی که چپاول می کنند؛ حق این ملت است که دین و ایمانشان را ؛به بهای سیر کردن شکمشان از هر راهی ،فروخته اند.



خدایا شکرت که هستی

ممنون که باباممد را امروز نجات دادی

شاید هم حکایت همان تو نیکی میکنی و در دجله انداز باشد...که باز هم تو پاسخش را دادی

خدایا ممنونم به خاطر سلامت پدرم

خدایا شکرت که تمام چیزی که پدر از دست داد ترک شیشه ی عقب بود و فرورفتگی جزئی صندوق عقب

خدایا شکرت که مراقب چشمان پدرم بودی که مبادا شیشه لنز جدید بعد از عملش را از بین ببرد و   نابینایش کند زبانم لال

خدایا باش

مثل همیشه بزرگ و قدرتمند

مثل همیشه نزدیک و مهربان

خدایا باش

فقط همین...




۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

دومین سحر ماه رمضان 1393

حال خوش انگار مسری شده برای این روزهای من :)
یک کتاب جدید دانلود کردم به اسم معجزه ی شکرگزاری؛دقیقا به این نتیجه رسیدم که هر چه دارم و ندارم از همان یک ذره شکرگزاری کردن به درگاه خداست.
تو چقدر مهربانی خدای من
شاید شکر گزاری من یک هزارم نعمت های تو نشود
اما بازهم نعمتت را فراوان به سویم گسیل می داری؛
خداوندا توفیق شکرگزاری را به تمام بندگانت عطا کن...
به انسان هایی که از روی غرور کبر را نسبت به تو روا میدارند
به من که گاه یادم می رود تو خداوند هستی و من
بنده ی کوچکی هستم از زمینی کوچک تر؛
از نقطه ای از کائنات که تو پروردگارش هستی...
موافقین ۱ مخالفین ۰

خانم حقیقت گو

دیشب به سرم زد که به معلم علوم سال سوم راهنماییم زنگ بزنم

یعنی درست ده سال از اون سال می گذرد

با دلهره شماره ای که از ایشون داشتم را گرفتم

اصلا دلم نمی خواست بعد از ده سال خبر بدی بشنوم

پسر یا همسرشون گوشی را برداشتند و اعلام کردند که مسافرت هستند و شماره ی جدیدشون را دادند

به غایت خوشحال شدم

با روی باز پذیرای من شدند

سر از پا نمی شناختم

شمال بودند

میگفتند که با زنگ زدن من مسافرت لذت بخش تری برایشان مهیا شده

قرار شد هفته ی بعد قرار بگذارند که ببینمشان

امروز رسما روی ابرها هستم :)))))

موافقین ۲ مخالفین ۰

امشب

شاید به روز کردن وبلاگ این وقت شب خیلی جالب نباشه؛اما امشب بدجور احساس خفگی میکنم؛مخصوصا از روزی که اون اخبار بد را گرفتم؛همش سعی دارم خودم را آروم کنم اما فکر و خیال دست از سرم برنمیداره؛من موندم و هزار جور حرف نگفته که تو سینم حبس شده؛گاهی دوست دارم داد بزنم بگم ایهاالناس دیگه طاقت ندارم... اما دریغ از اینکه یه محرم اسرار پیدا بشه؛من موندم و خدا میدونم که تو میدونی چی میخوام خدای من... پس خودم را به آغوش خودت میسپارم از تمام این آدمایی که نمیفهمن دردم را به تو پناه میارم... کمکم کن خدایا ممنونم که هستی :)
موافقین ۱ مخالفین ۰

30 خرداد 1393

امروز ناخودآگاه احساس خوبی دارم

منتظر اتفاقات خوب هستم

خدایا متشکرم که  هستی و تنهام نمیذاری

میخوام از امروز کارهای ارشدم را شروع کنم و با برنامه پیش برم

حتما باید هدف گذاری دقیق داشته باشم

همه چیز به خودم ربط داره

به تلاشم و البته توکلم به خدا

پیش به سوی ارشد مخابرات در دانشگاهی خوب...

به امید خدا

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰