ناردانه

از زندگی برای زندگی می نویسم

۱۶ مطلب با موضوع «دل نوشته ها» ثبت شده است

اولین سحر ماه رمضان 1393

امشب عجیب حال خوشی دارم
انگار همه ی دنیا مال من باشد؛انگار خدا هم طور دیگری شده است؛
رنگی رنگی رنگی...
نزدیک ترین زمان ممکن که خدا با بنده اش یکی می شود همین ماه رمضان است نمیدانم آخرین سحر عمرم را می گذرانم یا سحر های دیگری هم در پی این سحر می آیند...
 اما هر چه که هست می دانم حال بسیار خوشی دارم...
خداوندا باش
نزدیک تر از همیشه
بودنت ؛نگاهت
آرامش زندگی من است
خدایا باش...
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

به بهانه ی حمله داعش به عربستان

امروز در یکی از شبکه های اجتماعی خبری را خواندم

"داعش به یکی از شهرهای مرزی عربستان به نام عرعر  حمله کرد"

الان دیدم جامعه آنلاینبه نقل از شبکه ی خبر هم این خبر را تایید کرده است و ملک عبدالله از السیسی رئیس جمهور مصر درخواست کمک کرده که اگر داعش پا به خاک عربستان گذاشت مصر از عربستان حمایت کند

یاد یک حدیثی از پیغمبر افتادم که همیشه مادرم نقل می کنند

مادرم میگفتند در کلام پیغمبر آمده که در آخر الزمان یهودی ها تمام قسمت های نیل تا فرات را می گیرند و به مکه و مدینه حمله می کنند و در پایان مصر مکه و مدینه را از تصرف اون ها خارج میکند

و به تصور من یهودی ها در کلام پیغمبر همین داعشی های تکفیری هستند

حالا عربستان به دست و پا افتاده ،گروهی را که خودش تجهیز کرده 112 کیلومتر از مرزش را گرفتند

در جایی خوانده بودم که در آخرالزمان همان اتفاقاتی که قبل از جنگ حضرت علی با خوارج اتفاق افتاده بود دوباره به سر مردم این زمان خواهد آمد

در زمان امام علی خوارج زنی باردار را به جرم شیعه بودن جلوی چشم همسرش به فجیع ترین وضع میکشند و زنده زنده شکمش را میدرند و بچه را بیرون می کشند که این واقعه دل مولاعلی را به درد می آورد وقتی خبر را می شنوند

حالا جریان طلبه ی شهید سید محمدرضا بطحایی هست

این بلا را سر همسر ایشون هم آوردند یعنی دقیقا کاری که در زمان حضرت علی (ع) واقع شده بود

فقط تنها دعامون در این زمان می تواند این باشد که :

اللهم عجّل لولیک الفرج

دوستان خواهش می کنم بیشتر دعای الهی عظم البلاء را قرائت کنید

فرج ما در فرج مولامون امام زمان (عج) هست

التماس دعا

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰

خانم حقیقت گو

دیشب به سرم زد که به معلم علوم سال سوم راهنماییم زنگ بزنم

یعنی درست ده سال از اون سال می گذرد

با دلهره شماره ای که از ایشون داشتم را گرفتم

اصلا دلم نمی خواست بعد از ده سال خبر بدی بشنوم

پسر یا همسرشون گوشی را برداشتند و اعلام کردند که مسافرت هستند و شماره ی جدیدشون را دادند

به غایت خوشحال شدم

با روی باز پذیرای من شدند

سر از پا نمی شناختم

شمال بودند

میگفتند که با زنگ زدن من مسافرت لذت بخش تری برایشان مهیا شده

قرار شد هفته ی بعد قرار بگذارند که ببینمشان

امروز رسما روی ابرها هستم :)))))

موافقین ۲ مخالفین ۰

امشب

شاید به روز کردن وبلاگ این وقت شب خیلی جالب نباشه؛اما امشب بدجور احساس خفگی میکنم؛مخصوصا از روزی که اون اخبار بد را گرفتم؛همش سعی دارم خودم را آروم کنم اما فکر و خیال دست از سرم برنمیداره؛من موندم و هزار جور حرف نگفته که تو سینم حبس شده؛گاهی دوست دارم داد بزنم بگم ایهاالناس دیگه طاقت ندارم... اما دریغ از اینکه یه محرم اسرار پیدا بشه؛من موندم و خدا میدونم که تو میدونی چی میخوام خدای من... پس خودم را به آغوش خودت میسپارم از تمام این آدمایی که نمیفهمن دردم را به تو پناه میارم... کمکم کن خدایا ممنونم که هستی :)
موافقین ۱ مخالفین ۰

30 خرداد 1393

امروز ناخودآگاه احساس خوبی دارم

منتظر اتفاقات خوب هستم

خدایا متشکرم که  هستی و تنهام نمیذاری

میخوام از امروز کارهای ارشدم را شروع کنم و با برنامه پیش برم

حتما باید هدف گذاری دقیق داشته باشم

همه چیز به خودم ربط داره

به تلاشم و البته توکلم به خدا

پیش به سوی ارشد مخابرات در دانشگاهی خوب...

به امید خدا

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

روزهای سخت

دارم روزهای سختی را از نظر احساسی میگذرانم

احساس میکنم دنیا و تمام بدبختی هایش آوار شده روی سرمن

تنها امیدم خداست

خدایی که تا به حال تنهایم نگذاشته است

با تمام وجودم حسش می کنم

خدایی که داشته ی من درتمام ناممکن های زندگیست

خدایا باش

همین که هستی دلگرمی من است به تمام دنیایی که دست به دست هم داده تا از من کوهی از غم بسازد

من به تو امیدوارم

به رحمت تو

به کائناتی که خدایش تو هستی

خسته از همه کس

ناامیدانه به تو پناه آورده ام

تو پناه دل خسته ی منی

باش

در همین نزدیکی..


موافقین ۱ مخالفین ۰